تعامل اسلام و مسيحيت

پدیدآورخلیل منصوری

نشریهپیام دریا

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 961 بازدید
تعامل اسلام و مسيحيت

خليل منصوري

اگر بخواهيم تعامل و شيوه برخورد اسلام با ديگر شرايع الهى - ابراهيمى را در يك كلمه تبيين نماييم بى گمان ، گفتمان انتقادى» بهترين گزينه خواهد بود. اسلام با در پيش گرفتن اين شيوه مى كوشد تا ضمن تأكيد بر مشتركات ، ملاحظات خاص خود را نيز بيان دارد. اصولأ گفتمان به عنوان پاراديم و عنصر بنيادين در همه حوزه ها و ساحات اسلامى حضورى چشم گير و غير قابل انكار دارد. گفتگوهاى سامان مند و هدف دار در راستاى تبيين مواضع ، روشنگرى وآگاهي بخشى و يا بيان ملاحظات خاص انتقادى در قرآن نه تنها به عنوان سنت در حوزه رفتارى انسان، بلكه درحوزه هاى غيرانسانى نيز قابل ردگيرى و شناسايى است .آن چه از قرآن به صراحت و روشنى مى توان دريافت به كارگيرى اين شيوه در ملاء اعلا از سوى خداوند در حضرت اعيان ثابته و مقام قدس الهى و اسما است . گفتمان تبيينى – تحليلى با فرشتگان با هدف تفهيم وتبيين و روشن شدن هدف آفرينش انسان (بقره،33تا 30) و گفتمان انتقادى با ابليس (اعراف ،13 نيز ص ،76حجر،33) و آدم در حوزه رفتارى آنان و نيز بيان گفتمانت فرزندان آدم (هابيل و قابيل ) (مائده،27) خود بهترين دليل بر توجه خاص قرآن به مسئله گفتمان و اساسى بودن آن درحوزه ها و سطوح مختلف است. درجاى جاى قرآن اين مطب به روشني نمايان است كه گفتمان به عنوان پارادايم در حوزه روشن گرى و اصلاح گري پيامبران غيرقابل ترديد است ؛ به گونه اى كه فقدان اين عنصر حركت هاى پيامبران را با مشكل توجيه ناپذيري رو به رومى سازد.

گفتمان يك اصل بنيادى

پيامبر گرامى اسلام گفتمان را در همه حوزه ها و در همه سطوح مختلف ، اصلى بنيادين دانسته و با توجه به آن حركت اصلاحى خويش را سامان دهى نموده است. مأموريت وى در حوزه روشن گرى در سطوح مختلف بر اين پايه استوار است كه مي بايست با سعه صدر به تبيين به حقايق پرداخته و از عنصر محبت و مهربانى در همه مراتب و مراحل دعوت و اصلاح چشم پوشي نكند. پند و اندرز كه وظيفه وى و ديگر مومنان شمرده شده است ،(نحل ، 129) چيزي جز گفتمان تبيينى - تحليلى با مولفه دلسوزى و محبت نيست. دلسوزى تمام و از سر محبت و عشق مردمان را به سوى به حقايق رهنمون مى گرداند. (توبه ، 128) با همين شيوه به سخنان دوست و دشمن گوش فرا مى دهد و گفتارها و سخنان ايشان را تا جايى كه مى توان و قابليت دارد به درستى تأويل مى برد و بر مصاديق مقبول آن توجيه و حمل مى نمايد. اين پذيرش سخنان و توجيهات ديگران كه گاه به نظر مى رسد دور از عقلانيت و عرف عمومى است ، از سوى دشمن به عنوان سادگي پيامبرتبيين و تحليل شده و او را «اذن» قلمداد مي كردند؟ به اين معنا كه او انسانى ساده دل است و هر چه را مي گوييم باوركرده و مى پذيرد. (توبه ، 61) به هر حال گفتمان در همه سطوح از سوى پيامبر پذيرفته و اجرا شد. كنش پيامبر نسبت به شرايع ديگر به ويژه ابراهيمى آن نشان از شيوه اى دارد كه مي توان از آن به «گفتمان انتقادى» تعبير و تفسير نمود. پيامبر با توجه به وجوه اشتراك ميان شرايع (كلمه سواء) مي كوشد تا آنان را در حوزه اسلام قرآنى (با مولفه هاي اساسي و اصلي چون توحيد و پذيرش نبوت عامه و خاصه و اصل معاد و رستاخيزكه مورد پذيرش ظاهري همه شرايع آسماني و ابراهيمي است ) وارد كرده و در همان حال ملاحظات انتقادى خويش ( درباره برداشت هاي نادرست آنان نسبت به توحيد و معاد) رابيان دارد. (آل عمران ، 64)

اسلام وجه مشترك همه شرايع

به نظر پيامبر شرايع ابراهيمى همگي از مي كند. ريشه برخوردارند و اسلام (در معناي عام آن) وجه مشترك همه شرايع و ملل و نحل است كه پيامبران الهى بدان خوانده اند. (شورا، 13) پيامبر گرامى اسلام هماره خود را مسلمان در برابر حق دانسته (بقره، 132) و بر پايه اصول توحيدى اسلام فرهنگي عمل كرده اند. اسلام در فرهنك قرآنى به عنوان تنها دين مطرح است كه شرايع چندي از اين دين يگانه به جهت اقتضائات زمانى و مكانى منشعب شده است .(مائده، 48 و نيز آل عمران ،19) در حقيقت شرايع ، روش هاى بيانى و اجرايى دين اسلام در محدوده جغرافيايى و زمان هاى خاص است . روش هايى كه چون رودها و نهرهاي كوچك به درياى بزرگ اسلام مرتبط هستند و از آن سر چشمه گرفته ، و به آن باز مي گردند. بنابراين اسلام و قرآن جدايى ميان شرايع را مي پذيرد و همگي را به عنوان شاخه هاى يك درخت بزرگ و پر برگ شناسايى و تبيين مي كند. به نظر پيامبرهيچ يك از پيامبران را بر پيامبر ديگري جز به تفضيل الهى فضيلت و برترى نيست و مسلمان واقعى مي بايست همه پيامبران را يكسان مورد تجليل ، تكريم و احترام قرار داده و ميان آنان تفرقه و تمايز نگذارد؛ زيرا همه پيامبران الهي بر دين اسلام بوده و در راستاي توحيد حركت مي كردند.(بقره،136و285و نيز آل عمران ،84)
با اين كنش پيامبر است كه مي توان به ملاحظات خاص وى نيز با ديد ديگري نگريست و از منظرى ديگر به تجزيه و تحليل رويدادهاي تاريخى آن زمان پرداخت. به نظر وى تنوع ميان شرايع امرى ضروري و بديهى است ؛ زيرا در هر دوره زمانى و جغرافيايى روش ها و منهاج خاصي لازم است تا بتواند پاسخ گوي نيازهاى زمانى و باشد. پيش از هر چيز قرآن اين نكته را تصرح مى كند كه تنوع فرهنگي و تعدد شرايع امرى پذيرفتنى و قابل فهم است ، افزون بر اجتناب ناپذيرى تنوع و تعدد شرايع ، تنوع آن به دلايل متعدد نيز مطلوب بوده است ؛ زيرا اين تنوع مي توان به دست هر انسان در هر دوره زمانى و مكانى خاص كمك كند تا خود را با محدوده زيستى خود سازگار نمايد، البته پيامبر پاره اى ملاحظات نسبت به ادامه وضعيت موجود شرايع دارد. به نظر وى تنوع و تعدد فرهنگي و قومى مي تواند پا برجا بماند (روم ،22) و تلاش وى نمي تواند به اين تنوع و اختلاف پايان بخشد. افزون بر آن كه در بخشى از مباحث فرهنگي و قومى خود نه تنها تعدد وتنوع را اجتناب ناپذير مى داند بلكه آن را مطلوب مى شمارد، ولى در حوزه شرايع (يعنى بخشى از فرهنگ عمومى)مي كوشد تا اين تعدد و تنوع را در كليات و اصول بنيادين به هم نزديك سازد و از تفرقه و تشتت آراء و انظار بكاهد.
به نظر وى بسياري از اصول و كليات موجود در شرايع ابراهيمى (اهل كتاب ) نيازمند بازنگرى و بازسازى است ؛ زيرا با اصول اسلام توحيدى- ابراهيمى يعنى همان دين يگانه الهى ناسازگارى دارد و پاره اى از خرافات و ديدگاه هاى مشركانه در آن راه يافته كه نيازمند اصلاح است . مسايلى كه پيامبر به آن اشاره دارد ريشه در انحرافات و بعضا غلو در شخصيت ها و برداشت هاست.( توبه ،31و نيز مائده 13 و 41 و نساء 46))اصول اسلام فرهنگي ابراهيمى بر پايه توحيد، نبوت و معاد نهاده شده است . تحكيم و تقويت اين اصول مي بايست مورد توجه همه شرايع باشد و عدول از آن در حقيقت خروج از اسلام فرهنگي و ورود به حوزه شرك و كفر است . پيامبر براى ادامه گفتمان نيازمند آن بود تا همزيستى فرهنگي را پذيرفته وبر آن تاكيد ورزد. كارى كه در اواخر زندكانى انجام داد و در سوره مائده برآن صحه گذاشت ، البته كنش پيامبر با واكنش مثبتى از سوى برخي از شرايع به ويژه قوم يهود مواجه نشد؛ اما مسيحيان به جهاتى واكنش خوبى از خود نشان دادند. اسلام كه به عقل جمعى و كنش ارتباطى اهتمام ويژه اى دارد، مي كوشد تا بسيارى از مسايل را با توجه به گفتمان سازنده و انتقادي و در حوزه بيان و سخن حل و فصل نمايد. جايگاه سخن و كلام در انديشه و فرهنك قرآنى نشان مي دهد كه اصولا اسلام مي كوشد تا مسايل را در حوزه سخن و كلام حل و فصل كرده و از حوزه عمل و واكنش هاى فيزيكى و مادي اجتناب ورزد. قرآن خود به عنوان كلام الله از جايگاه ارزشي سخن، پرده بر مى دارد و به عنوان معجزه باقى پيامبر خودنمايى مي كند. از اين رو، سخن و كلام و كلمه به عنوان يك ويژگي خاص دين پيامبر مطرح مى شود ( نگاه شود به جايگاه كلمه در انديشه مسيحى و اين كه مسيح به عنوان كلمه وجودى در قرآن و انجيل مطرح شده است )(آل عمران ،39 و 45 و نساء171) ويژگي بارزى كه اسلام را از ديگر شرايع جدا و متمايز مى سازد، كنش ارتباطى اسلام در حوزه هاى گفتاري و شفاهي و كتبى، مبتنى بر تعامل و هم زيستى مسالمت آميز است . البته سخت گيرى و واكنش هاى فيزيكى پيامبر نسبت به مشركان هيچ گاه نمي تواند اين مدعاى ما را تضعيف كند و يا انگاره اى غلط و نادرست از اين حقيقت جلوه دهد؛ زيرا پيامبر تا آخرين حد امكان كوشيد تا با گفتمان و بيان وجوه مشترك آنان را به دين حنيف و سنت اصيل بازگرداند، ولى كوشش ها به سرانجام نمى رسيد. كنش هاى فيزيكى و شدت عمل و سخت گيرى ها و اعمال محدوديت هاى مخالفان چاره اى جز واكنش تند و مقابله به منل از سوى پيامبر را نمى طلبيد. كنش فيزيكى پيامبر در مقابل مشركان و يهود از آن رو رخ داد كه مشركان و يهوديان با كنش هاى فيزيكى و ايجاد تنش و درگيرى و جنك و ستيز خواستند تا ملاحظات پيامبر را نسبت به خود از حوزه گفتمان بيرون برده و روز به روز بر دامنه بحران بيافزايند. بى گمان ساز و كارى كه پيامبر در برابر يهوديان و مشركان در پيش گرفت جز تلاش در راستاى محدودسازى دامنه بحران و كاهش ستيز و خون ريزى نبود.

ويژگي هاي يسنديده مسيحيان

به در حال پيامبر با تاكيد بر گفتمان انتقادى كوشيد تا وجوه افتراق را فرو كاهد و بر دامنه موافقات و مشتركات فرهنگي بيافزايد. به نظر پيامبر امكان گفتمان انتقادى ميان اسلام و مسيحيت بيش از ديگر شرايع است ؛ آن چه از مجموع آيات قرآن برمى آيد آن است كه پيامبر با توجه به ويژگي هاى خاص در مسيحيت و مسيحيان چنين درمى يابد كه مي تواند با اين گروه به شيوه اى آسان و راحت تر به تعامل در حوزه هاى مختلف بپردازد. از اين رو، قرآن بيان مى دارد مسيحيان از بقيه گروه هاى مذهبى به دين اسلام فرهنگي و مسلمان نزديك تر مي كند.(مائده ،82) به نظر قرآن جهت نزديك بودن نصارا به اسلام و مسلمانان در اين موضوع نهفته است كه آنان از چند ويژگي و خصلت پسنديده برخوردارند كه اگر در هرگروه فكرى و فرهنگي ديگر يافت شود پيامدى جز اين نخواهد داشت . در پيروان عيسى بن مريم اين خصلت ها ردگيرى و تأكيد شده است : در ميان ايشان عالمان و دانشمندان زيادند، در ميان ايشان پارسايان و زاهدان بسيارند و اينان عالمان عامل هستند، مردمانى متواضع و فروتن هستند و تكبر نمى ورزند، انسان هاى عاطفي هستند و در برابر حق نرم و سر به زير هستند ؛ وقتى حقيقتى را دريافتند از خوشحالي گريان مى شوند و دل هايشان هنوز بيدار و نرم است و چون سنگ، سخت و بى عاطفه و احساس نيستند، خود اگر عامل به صلاح و اصلاحات نباشند به رحمت ايزدى باور دارند و مصلحان را دوست دارند و به اميد ورود به جر'ه ايشان حركت مى كنند(مائده 82تا 84) اين ويژگي ها وخصلت هاى پسنديده است كه ارتباط ميان ايشان با اسلام و اهل آن را تقويت مى كند؛ زيرا افراد فرهنگي و دانشمندان خداشناس وقتى حق را شناختند بدان روى مى آورند. دانش دريچه معرفت و شناخت است و نخستين گام به سوى سعادت و خوشبختى همان شناخت درست و معرفت واقعى و پذيرش آن است. با وجود دانشمندان اين امكان براى مسيحيان فراهم است تا از شناخت بهره مند باشند. ملتى كه از لحاظ شمار دانشمندانش افزايش يابد آن ملت به سوى خيرو سعادت حركت مى كند ؛ زيرا دانشمندان پس از شناخت حق آن را به ديگران انتقال مى دهند و زمينه آگاهى بخشى درآن جامعه فراهم تر است. عالمان مسيحى نيز درپى شناخت حق هستند و امت خويش را نيز بدان سو رهنمون مى سازند.
خصلت ديگرى كه در مسيحيان يافت مى شود، خصلت پارسايى و دورى از دنياى فريبنده است . در حقيقت اين ويژگي دومين گام به سوى سعادت فرد و ملت است. وقتى به شناخت و دانش دست يافتند ودر مقام عمل نيز بدان پاى بند شدند، زمينه اصلى براى سعادت فراهم است . افزايش انسان هاى با دانش و شناخت كافى از به حقايق و مومنانى كه در منش و كنش خويش به آن چه يافته و رسيده اند عمل مى كنند، زمينه را براى رشد و تعالى جامعه آماده مي كند. از اين رو قرآن هماره مردم را به حق و ايمان (شناخت ) و عمل صالح فرامى خواند؛ زيرا اين دو در حقيقت همان رستگارى و سعادت واقعى را رقم مى زنند. (عصر،5 و 6) ويژگي سوم كه قرآن امت مسيحى را بدان مى ستايد خصلت فروتنى وتواضع است. كسى كه در برابر حق استكبار نمى ورزد و به آن چه حق و حقيقت است ايمان مى آورد و در برابر آن متواضع است.

عمل صالح

علامه طباطبايى در توضح اين خصلت هاى سه گانه مسيحيان مى نويسد:سعادت آدمى در زندگى از نظر دين به اين است كه بتواند نخست عمل صالح را تشخيص داده و سپس بر پايه آن عمل كند و به عبارت ديگر سعادت زندگى به داشتن ايمان و اذعان به حق و سپس عمل بر طبق آن است؛ بنابراين كسى كه بخواهد داراى چنين سعادتى شود اول احتياج به علم و دانشى دارد كه به وسيله آن بتواند حقيقت دين را همان دينى كه حق است ، تشخيص داده و به اين وسيله مقتضى سعادت را فراهم آورد و چون وجود مقتضى به تنهايى براى آمادكى به عمل بر طبق آن كافى نيست و نيازمند رفع موانع است ، از اين رو لازم است موانعى را كه در نفس آدمى است و نمى گذارد انسان بر طبق علم خود عمل كند كه همان استكبار از حق يا عصبيت بر باطل و مانند آن هاست ، از نفس خويش زايل سازد تا بتواند سعادت مطلوب را به دست آورد. وقتى ما از سويى آن نافع و سودمند را كسب كرديم و از سويى ديگر با از ميان بردن تكبر، انصاف در برابرحق را به دست آورديم ، آن گاه است كه مي توان گفت ما براى خضوع در برابر حق آمادگي داريم ، البته به شرطى كه محيط هم اجازه بدهد، چون در اعمال آدمى مساعدت محيط هم دخالت عظيمى دارد؛ زيرا وقتى عملى در ميان مردم متداول شد و از كودكى با آن بار آمدند و بر آن عادت نموده اند، چنين مردمى نمي توانند درباره خوبى و بدى آن عمل به آسانى داوري و قضاوت نمايند، و يا اگر زشت است از آن دست بردارند و چون عادت به آن دارند احتمال بدى و زشنتى در باره آن نمى دهند. بنابراين اگر انسان در درجه نخست تشخيص دهد كه فلان عمل صالح است و در درجه دوم غرض هاى آلوده نفسانى از قبيل لجاجت و عناد را هم با از ميان بردن ريشه آن كه نرفتن زير بار حق است ، از ميان برد و در درجه سوم هم ]شمش به كسانى بيافتد كه آن عمل صالح را انجام مى دهند او نيز بى در نك آن عمل صالح را انجام مي دهد تا چه رsد به اين كه ببيند همه افراد جامعه آن را انجام مى دهند كه در اين صورت در انجام آن بيشتر تشويق و كمك شده است و بهتر به امكان آن بى برده و بدون واهمه و ترس دست به انجام آن مى زند.
دين ترتيب جامعه هنگامى براى قبول حق آماده ه مى شود كه مردان دانشمندى در آن باشند كه خود به حق آگاهى يافته ، آن را به ديگران تعليم دهند، مردانى در آن جامعه باشند كه به حق عمل كنند تا در نتيجه افراد آن جامعه خوبى عمل به حق و امكان آن را به چشم ببينند، عموم افراد آن ، عادت به خضوع در برابر حق داشته باشند و به گونه اى نباشند كه با اين كه حق برايشان روشن شده با اين حال در اثر تكبر زير بار نروند.( تفسيرالميزان ،علامه محمدحسين طباطبايى،ذيل آيه 62سوره مائده)
در هر حال هركس و گروهى اين خصلت هاى پسنديده يافت شود، امكان گفتمان سازنده با آنان فراهم تراست . اين خصلت ها را تا آن جا كه مى يابيم برخلاف يهوديان درمسيحيان بيشتر است (تفسيرالميزان ، علامه محمدحسين طباطبايى، ذيل آيه 83سوره مائده) قرآن اين قابليت را در يهوديان به جهت خصلت هاى مقابل نفى مى كند و درباره ايشان مى گويد كه در آنان چنان خصلت هاى ناپسند رسوخ كرده كه به هيچ عنوان نمي توان آن را از ايشان زايل نمود وبه همين جهت ذلت و مسكنت دايمى نوشته شده است و آنان رستگار نمى شوند(بقره،ا8)

اسلام و جهانى شدن

اسلام تاريخى در سرزمين حجاز مي بايست شيوه تعامل خود را با شرايع ابراهيمى مشخص مى كرد؛ زيرا نمي توانست به صورت يك جزيره و واحدى جداگانه از ديگر شرايع عمل نمايد. گرايش ذاتى اسلام به جهانى شدن (انعام ،19) به نفوذ و هم پوشى فرهنگي بيشتر از سويى و هم زيستى در متن اجتماعى چند سنتى از سوى ديگر نيازمند بود. اين خصلت و نيز خصلت سيالى مناسبات فرهنگي آميختگى زبانى- فرهنگي و نيز پيچيد گي هاى فرهنگي را به دنبال دارد. در اين فرايند ديگر نمي توان سخن از بى همتايى فرهنگي به ميان آورد. تماس و مبادله هاى فرهنگي ، توده اى، محرك هاى موثر را به همراه دارد كه محدوديت هايى را نيز از هر سو تحميل مي كند. هزينه فرايند هم پوشى و هم زيستى هر چند فزاينده است ولى نمي توان آن را ناديده گرفت . تحول ، ناسازگارى هاى درونى، ستيزه ها و تضادها را جز به تحمل هزينه ها نمي توان سامان بخشيد. اين ستيزه ها و تضادها اگر دريك كنش ارتباطى و عقل جمعى و گفتمان سازنده و انتقادي حل و فصل گردد به تنش ها و در گيرى هاى فيزيكى و گاه نيستى هر دو يا نابودى بخشى از فرهنگ انسانى مى انجامد. اسلام هرگزخواهان تحميل عقيده و انديشه نيست ،(بقره ،256) بلكه تنها به روشنى و هدايت بسنده مى كند، به سخنى ديگر تنها به ارائه طريق نه ايصال الى المطوب توجه دارد. (نحل ،35 و نور،54 شورا 48 و تغابن 12 و كهف 6) از اين رو با پذيرش تنوع شرايع و تعدد فرهنگي مي كوشد تا افزون بر گرايش به هم پوشي، شيوه همزيستى را نيز بيازمايد و عملياتى سازد. هر چند اين تماس و مبادله هاى فرهنگي ميان شرايع همواره هماهنگ و عادلانه نبوده است و گاه به صورت جريانى يك طرفه و گاه ديگر فرايند تأئير و نفوذ در يك ديگر نابرابر است ولى هيچ يك ازفرهنگ ها نمي تواند از تأئيرات جريان هاى فكرى و فرهنگي مقابل در امان بماند. مي توان به فضا و شرايط خاصى نگريست و شيوه هايى را جستجو كرد كه اين فضاها مي توانند در آن به گونه اى خلاق سازگار شوند و از خود واكنش نشان دهند و در برابر خطرها و فرصت هايى كه ازخارج و بيرون وارد مى شود، مقاومت كنند و أن ها را متحول سازند. از اين رو تنوع هم چنان به چشم مى خورد.

كنش هاى مسيحيان و مسلمانان

فرهنك مسيحى در حوزه نفوذ اسلام نيز از چنين خصلت «برهم كنشى» برخوردار بود. فرهنگ مسيحى نه تنها درحوزه نفوذ اسلام پا برجا ماند، بلكه از تأئير و تأثرات آن برخوردار گرديد. مشتركات فرهنگي باعث شد تا مسلمانان با تعايل سازنده خود زمينه حضور فرهنگي ايشان را در جهان اسلام فراهم آورند. تحت تأثير نگرش توحيدى صرف اسلام نيز، پاره اى از تأويلات در انديشه مسيحى در حوزه جغرافيايى و فرهنگي اسلام ، راه يافت. مسيحيان شرقى به ويژه آنان كه در حوزه جغرافيايى اسلام حضور داشتند مفاهيم انجيلى را چنان تأويل و تعبير مي كرددند كه كم ترين تضاد را با تعاليم اسلامى داشته باشد. كنش هاى مسيحيان و مسلمانان در سده هاى نخستين نشان مى دهد كه درك طرفين در مسايل متنوع در حوزه مفهومى به يك ديگر نزديك تر شده است.
مفهوم خدا - انساني در مسيحيت به مفهوم و معناى تجلي ذات الهي در كلمه وجودى مسيح گرفته شد و تثليت معناى ديگري يافت.
از آن جايى كه پيامبر اسلام اصولآ ستيزه را برنمى تافت و نه تنها آن را سازنده و مفيد نمى دانست بلكه آن را بسيارزيانبار، ويران گر و بر هم زننده نظم عمومى هستى مى دانست ، گرايش شديدى به گفتمان و تعامل هم زيستى مسالمت آميز از خود نشان مىداد. پذيرش تنوع شرايع و تعدد فرهنگي از سوى پيامبر گام مهمى در هم يارى و هم زيستى با گروههاى مسيحى بود. در عمق در كوششى براى حفظ شيوه هاى فرهنگي و الگوهاى اجتماعى- دينى، به رسميت شناسى و تضمين حقوق مربوط به آن گروه فرهنگي يا قومى نهفته است . كوشش براى تضمين اين حقوق پيشتراز آن كه از سوى گروه هاى دينى انجام پذيرد از سوى پيامبر انجام شد. پيامبر نه تنها به عنوان پذيرش مسيحيت به عنوان يك شريعت و آيين مذهبى صحه گذاشت بلكه حقوق مربوط به سرزمين را نيز براى آن ها تضمين كرد. از اين فراتر بر اعمال صحيح و ايمان راستين ايشان مهر تأييد نهاد و آنان را از اهل بهشت برشمرد(بقره،62) البته اين ضمانت زمين تنها خاص اهل كتاب بود و همه مصاديق فرهنگي و دينى مورد توجه قرار نگرفتند. در اين ميان واكنش غيرمعقول و افراطى يهوديان در برابر نفوذ دعوت پيامبر مسأله ساز شد و بر دامنه بحران ميان دو شريعت افزود. گرايش يهوذيان مدينه به همراهى و هم دلى و نيز هم يارى با مشركان و ايجاد گروه بندى و تحزب قوى و سامان دار در برابراسلام و پيامبر موجب شد تا پيامبر حقوق مربوط به سرزمين را نسبت به يهوديان مدينه پس بگيرد؛ زيرا كوشش پيامبردر صورتي موفقيت آميز بود كه با حسن نيت و هم ياري اهل كتاب همراه شود، چيزي كه يهوديان بدان گرايش نداشته و پاي بند آن نبودند. به ويژه كه آنان در عهد و پيمان بسيار سست بوده و به جهت تكبر قومي و انديشه خود برتر بيني نژادي ، وفادار به پيمان ميان خود و ديگر اقوام بشري نبودند. در اين عصر و زمانه و غلبه گفتمان اسلام و فرهنگ قرآني به نظر يهوديان يگانه اميد بقاي فرهنگ عبري در محيط جزيره واكنش مثبت نشان دادن نسبت به فرهنگ قرآني و گفتمان چيره بود. اين واكنش لزوما به معناي پذيرش آن نيست؛ زيرا حسن نيت مي توانست اين حد از همكاري را بر آورده سازد و جلوي واكنش هاي تند و ستيزجويانه را بگيرد. اين راهبرد و يا سياستي بود كه يهوديان اتخاذ كردند.

حق تعيين سرنوشت

برخي از شكل هاي واكنش نشان دادن نسبت به فرهنگ هاي ديگر ممكن است از ديگر شكل هاي آن ريشه عميق تري در فرايندهاي اجتماعي داشته باشد. پرسش مهم يهوديان و مسيحيان اين بود كه در وضعيت هايي كه آنان از نظر اجتماعي به حاشيه رانده مي شوند و يا جا به جا مي گردند و حتي گذران زندگي آنان به خطر مي افتد چه نوع تغييراتي را در بيان صريح فرهنگ توراتي و انجيلي خود دهند؟ و واكنش آنان چگونه بايد باشد؟ اين مساله از جهاتي هم مهم بود ؛ زيرا پيش از اين در جزيره حكومت ديني و يا دين حكومتي وجود نداشت و نوعي جدايي ميان نظام سياسي و دين قابل ردگيري است. اكنون پيامبر نه تنها ساختارهاي سياسي – نظامي موجود را درهم ريخته بود بلكه مي كوشيد تا دين اسلام را به عنوان تنها مرجع در حوزه هاي مختلف سياسي ، نظامي اقتصادي ، فرهنگي و مانند آن مطرح شود.
واكنش يهوديان به جهاتي شديدتر بود؛ زيرا آنان در مدينه مي بايست در يك رويا رويي مستقيم با چنين شخص و شخصيتي با نفوذ از نظر جايگاه اجتماعي و ديني كنار بيايند و مسالمت آميز با او همراهي و زيست كنند. از سوي ديگر از نظر روحي و رواني از خود برتربيني برخوردار بودند و از تمايز اجتماعي خاص در جامعه كهن و جاهلي مدينه به عنوان اهل كتاب و علم و دانش و نيز اقتصاد و داوري و قضاوت نيز بهره مي جستند . آنان اكنون نه تنها ناچار شدند به بازآفريني و يا ابداع دوباره برخي از قواعد و مفاهيم فرهنگي نهفته پيشين بپردازند و به صراحت آن را بيان دارند تا از فشار بيروني در گفتمان جديد برهند بلكه ناچار شدند تا در بخشي ديگر به واكنش هاي افراطي و فيزيكي روي آورند. ابداع و باز آفريني نقش توجيهي نيز داشت؛ زيرا فرهنگ جديد آنان را به چالش كشانده و دين باوران را به ترديد در دين خود انداخته بود . نياز بود تا به پرسش ها و شبهات جديد پاسخ در خوري داده شود و پيروان را حفظ كرد.
اما مسيحيان از اين بحران و رويارويي مستقيم تا حدي در امان بودند و از سوي ديگر ساختار فرهنگي ايشان نسبت به فرهنگ قرآني به معناي حق تعيين سرنوشت ، آزادي عقيده و فعاليت بود ، چيزي كه اسلام براي آنان اين امور مهم و اساسي را ضمانت و تضمين كرده بود. مسيحياني كه با چالش ها وكنش هاي متقابلي در مناطق تماس رو به رو بود ند مي خواستند حقوقشان به رسميت شناخته شود و در سرزمين خود باقي بمانند، بي آن كه در خطر آوارگي و بردگي قرار گيرند ، در عين حال خواستار آزادي حفظ و بازسازي فرهنگ خود و سازگاري با محيط فرهنگي و اجتماعي جديد براي مناسبات نوين دنياي پيرامون خويش بودند كه اسلام اين همه را برايشان ضمانت كرد ، البته با ساختاري به نام نظام جزيه كه بازسازي و انساني شده نظام هاي استعماري پيشين بود كه روميان و ايرانيان به سختي و شدت بر مناطق و مردمان تحت سيطره و سلطه اعمال مي كردند. نظام جزيه چيزي مانند حق دفاع از امنيت و آسايش و آرامش در قبال ماليات و پول و سرانه به دولت اسلامي است.
اقليت هاي فرهنگي و ديني و قومي به شمار اندكي نمي خواهند از كشور و سرزمين خويش جدا شوند . آنان به حق تعيين سرنوشت هم چون خط مشي اي براي كنش متقابل و هم چون سازوكاري براي دست يابي به بهترين شيوه تعامل در جامعه مي انديشند. تنوع فرهنگي و ديني در جايي وجود خواهد داشت كه فضاي فرهنگي و سياسي مناسب براي گفتمان وجود داشته باشد. پيامبر با پذيرش تنوع فرهنگي و مذهبي در ايجاد چنين فضايي موثر بود . اين چنين بود كه مسيحيت توانست در فضاي فراهم شده محيط اسلامي و قرآني عصر نبوي به ادامه حيات و رشد و بالندگي خود ادامه دهد.

مقالات مشابه

شاخص‏هاى سخن گفتن در اسلام

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسهراب مروتی, قدرت ذوالفقاری‌فر, محمدرضا شیرخانی

بررسي روش گفتمان‌كاوي و چگونگي كاربست آن در مطالعات قرآني

نام نشریهعیار پژوهش در علوم انسانی

نام نویسندهمهدی مطیع, رضا شکرانی, هدی صادق زادگان

آداب گفتارى حاكم بر سبك زندگى اسلامى از ديدگاه قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهفاطمه امین‏پور, معصومه امین‏پور

مهارت خودافشایی از منظر قرآن کریم و روایات

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهمهدی مطیع, نسیبه علمایی